در طول سالهای مهاجرت، در کنار ديگر فعاليتهای اجتماعی، انواع متفاوت نشريات انتشار يافته اند. اگرچه به نظر میرسد هنوز در اين دوره از مهاجرت نشرياتی که چون «صور اسرافيل» و «ملانصرالدين» در تاريخ ماندگار شوند و نقشی با اهميتتر از مطبوعات داخلی ايفا کنند پا نگرفتهاند، اما بايد به تفاوت بنيادی شرايط نيز توجه داشت. تفاوتهايی نظير وسعت و پراکندگی مهاجرت اين دوره و دوری جغرافيايی بخش اصلی آن از ايران، ظهور و حضور برنامههای راديويی متعدد به زبان فارسی، قدرت و وسعت مطبوعات داخلی، ماهواره و دست آخر اينترنت. در عين حال، تفاوت ديگر را بايد از زاويه حضور و تأثير مطبوعات مهاجرت، نه فقط در مورد مسائل داخلی، بلکه در زمينه زندگی مهاجران نيز جست و ديد. طيف بسيار وسيع و ناهمگون مطبوعات منتشره در طول بيش از دو دهه بر بستر ناهماهنگی، ناهمگونی و دربسياری از موارد، بیانسجامی فعاليتهای اجتماعی و فرهنگی، از جمله فعاليتهای مطبوعاتی، در اين زمينه نيز سردرگمیهای بسياری ايجاد کرده است. در اين محدوده، میتوان و بايد به طرح نکاتی پرداخت و گامهايی را برای تحليل و تبيين نقش اين نهاد اجتماعی و فرهنگی – مطبوعات به عنوان يک رسانه گروهی – برداشت؛ گامهايی کوتاه و اجمالی، تنها برای طرح مسئله.
نخستين نشرياتی که پس از اوجگيری مهاجرت ايرانيان در خارج از کشور انتشار يافتند، عبارت بودند از ارگان های مطبوعاتی نيروهای سياسی اپوزيسيون، نشرياتی چون «مجاهد»، «پيکار»، «راه توده»، «کمونيست»، «پيام کارگر»، «راه کارگر»، «فدايی»، «انقلاب اسلامی در هجرت»، «نهضت»، «آزادی»، «جمهوری»، «اعدام»، «رايگان»، «کار»، «نامه مردم»، «کردستان»، «بلوچستان»، «طوفان» و… که اغلب انسجام فعاليت اعضا و هوادارانشان حول محور نشريه و نيز بازگويی مواضع سياسی خود را مدنظر داشتندـ برد اين نشريات در خارج از کشور محدود بوده و جز در موارد نادر هيچيک از آنها، هيچگاه نتوانست پا را از محدوده هواداران فراتر گذارد و مقبوليت عام يابد. با اين همه و در همين سطح محدود نيز برخی از اين نشريات موفق شدند در انتقال اخبار و اطلاعات از داخل به خارج و بالعکس نقشی در خور يک نشريه سياسی ايفا کنند. در اين زمينه، تحرکات و اتفاقات اجتماعی – سياسی داخل کشور (همانند ترورها، تظاهرات و اعتصابها و موج اعدامهای سياسی) عامل موثری در جلب توجه مردم به اخبار و تحليل های اين گونه نشريات بشمار میرفت. به اين بخش از مطبوعات، اگرچه پارهای از آنها ديگر منتشر نمیشوند و يا تعداد ديگری (چون «راهآزادی»، «انترناسيونال»، «همبستگی»، «خاوران»، «کارگر» و… ) به آن فهرست افزوده شده، همچنان نيز در بهترين حالت تنها از طرف فعالين گروه های سياسی متفاوت و پژوهشگران فعاليت های اجتماعی- سياسی برخورد و توجه میشود و بس. روشن است که عمده نکات مورد بحث و بررسی در اين قبيل نشريات نيز در جهت تحليل اوضاع سياسی و تحولات در داخل جامعه از يک سو و بحث های نظری بر بستر تحولات جهانی و درگيریهای درون تشکيلاتی از سوی ديگر بوده و هست. خود همين مسئله عاملی بود در اين جهت که اين بخش از مطبوعات مهاجرت نتواند حد بالايی از توجه توده پراکنده، ناهمگون و نامنسجم مهاجر را جلب نمايد.
مجلاتی که به «نشريات لس آنجلسی» معروف شدند، بخش ديگر مطبوعات در مهاجرت دوره اخير را تشکيل میدهند. اين نشريات با تقليد يا هدف ادامه کاری برخی از نشريات مشابه در ايران قبل از انقلاب ايجاد شدند و مدافعان و مخاطبان خود را عمدتاً در ميان مهاجرين ساکن ايالات متحده آمريکا و کانادا و بخشی از مهاجران ساکن اروپا يافتند. توجه به مسائل ويژهای در زندگی بخش ويژهای از ايرانيان مهاجر، از مختصات اين قبيل نشريات بشمار می رود: طرح مقولات تبليغاتی و جنجال های «هنری»، چاپ پاورقیهای سوزناک و «آموزنده»، فال هفته و امثال آن. «لس آنجلس» بعنوان محل سکونت بخش عمده مهاجران متمکن و صاحب امکانات مادی و تبليغاتی و نيز خوانندگان و هنرپيشگان معروف دوران قبل از انقلاب بهمن ۵۷ پايگاه مناسبی برای پديد آمدن و رشد اين شکل از مطبوعات در مهاجرت بشمار رفته و میرود. در سالهای اخير، با توجه به اوجگيری مهاجرت بخش ديگری از مردم ايران – که مشکلات يا تعلقات سياسی علت اصلی مهاجرت آنها نبوده – اين قبيل نشريات در ديگر نقاط، بويژه کانادا رونق بيشتری يافتهاند. در اين سالها نشرياتی نيز چون «آرش»، «سيمرغ»، «آفتاب»، خط»، «نقطه»، «نگاه نو»، «مدوسا»، «اطلس»، «بامداد»، «سنگ»، «مکث»، «شهرزاد»، «دفترهای هنر» ، « ويژه شعر»، «قلمک»، «شهروند»، «ايراناستار» ، «پيوند» و «سپيدار – دوره اول و دوم» (به همراه نشريات متعدد ديگردر کانادا)، نشرياتی چون «اصغرآقا» و «پشمک» ، يا نشريات ويژه زنان يا همجنسگرايان، و بسياری ديگر در کشورهای مختلف در ابعاد و اشکال مختلف نشر يافتهاند. يعنی که در اين دوران شاهد ظهور تدريجی انواع ديگری از مطبوعات در مهاجرت بودهايم، چون فصلنامه ها و جنگهای ادبی- هنری و نشريات خبری، که اگرچه در زمينه مطالب، نحوه چاپ و پخش و نيز منابع مالی و هزينه ها و درآمدهاشان تفاوتهای متعدد وجود دارد، اما يک نکته اشتراک با اهميت اين دو را به يکديگر پيوند میدهد: هر دو گروه، بخشهای وسيعی از مهاجران را مخاطب قرار میدهند و مورد توجه آنان نيز قرار میگيرند و هر دو گروه، کوشيدهاند نيازهای واقعی، اصلی و با اهميت مهاجران را دريابند و تلاش ورزند تا به آنها پاسخ گويند.
بازگرديم به پرسشهای مطروحه در بخش نخست اين مطلب:
– مرز ميان انتشار يک نشريه مردمی، نشريهای که طيف وسيعی از مخاطبان را در برگيرد، با نشر مجموعهای از مسائل سرگرم کننده که تنها لحظهای تورق را بکار آيد در کجاست؟ مرز ميان طرح مسائل فرهنگی و اجتماعی جامعه با انزوا در محدوده جمعی خاص که مباحثی خاص را نشخوار میکند در کجا؟ آيا بايد سادهپسند شد و يا به قول معروف از آن سوی بام افتاد؟
نکته اينجاست که «مسائل مردم» يا آنچه «طيف وسيعی از خوانندگان عادی را جلب میکند» تنها عبارت از اخبار هيجان انگيز و شعارهای جنجالی و سرگرمی و قصهسازیهای بیخاصيت و… نيست. بويژه توده مهاجر در زندگی روزمره خود در خارج از کشور با مسائل مهم و متعددی رودرروست. عدم تجانس فرهنگی، اخلاقيات، سنت ها و روش های زيستن يا شيوههای تربيتی از يکسو، و نياز به گسترش دامنه آموختهها در زمينه های مختلف و گسترش تسلط دامنه ذهن و انرژی فکری بر عمل فردی و اجتماعی از سوی ديگر، همه و همه «مسائل مردم» اند و میتوان و بايد به آنها پرداخت.
مطبوعات مهاجرت، بويژه دو بخش خبری و فرهنگی – اجتماعی، نقشی بسيار با اهميت در جهت پشتيبانی انسان مهاجر در برون رفت از گرداب بحران برعهده دارند. چهره جهان، بويژه در سالهای اخير دچار تغييرات عميقی شده است و خواه ناخواه امواج اين زلزله جهانی، خانه ما را نيز به لرزه در آورده و يا خواهد آورد. ادبيات، هنر، مباحث فرهنگی و راهجويیهای اجتماعی و بطور کلی، نمودهای انديشه حسی يا علمی، نقش بزرگی در تشريح و تدوين اين تغييرات و زمينه سازی اوجگيری آن به سوی دنيای بهتر دارند، و مطبوعات ما در مهاجرت، کاش بتوانند با ايفای نقش ويژه خود در اين ميان، دريچهای وسيع تر بر چشم اندازی سر سبزتر بگشايند.
حال دوباره میرسيم به گروه ديگری از پرسشها:
آيا مطبوعات مهاجرت، بايد وظيفه همه مراجع تربيتیای که در داخل ميهن وجود دارند يا میتوانند وجود داشته باشند را بعهده بگيرند؟ آيا اين مطبوعات موظفند جای خالی کتابخانه ها، انجمنهای حفظ ميراث و زبان فرهنگی، فرهنگستان، مدرسه، محفل ادبی و علمی و… يا کلوپ های سرگرمی را پر کنند؟ چه کسانی مخاطبين اصلی اين نشرياتند؟
يک جنبه واقعيت اينست که آن بخش از مهاجران که به تحصيل مشغولند يا در رابطه با تخصص خود در جامعه ميزبان جذب شدهاند، بسادگی قادرند از مطبوعات و متون منتشره به زبان اصلی در همان جامعه استفاده کنند و بويژه با توجه به ضعف امکانات فنی و محتوايی اغلب نشريات فارسی زبان در مهاجرت، تمايلی به استفاده از آنها ندارند. جنبه ديگر واقعيت اينست که تنها بخش کوچکی از مهاجرين ايرانی، حوصله، وقت و تمايل کافی برای مطالعه متون تربيتی، تعليمی و تحقيقات تخصصی ادبی، هنری، علمی يا حتی اجتماعی دارند. البته اين برداشت، بدين معنا که هر يک از اين گروه های اجتماعی محق به داشتن نشريات ويژه خود نمیباشند نيست. اما يک نتيجهگيری نيز از آن حاصل میشود و آن اينکه در نبود يا کمبود مراجع تربيتی، تحقيقاتی و اطلاعرسانی، اين مطبوعات فرهنگی – اجتماعی هستند که بايد توان ها و نيازهای همان بخش بزرگ از مهاجرين را در نظر بگيرند که از يک سو امکان يا تمايل به استفاده از متون منتشره به زبان اصلی جامعه ميزبان ندارد و از سوی ديگر توجه عميق به تحقيقات خشک، در هر زمينهای از حوصله او خارج است. نيازهای او اينک بايد از طريق طرح رويدادها، متون ادبی، هنری و فرهنگی، تحليل های روشن اجتماعی و برخورد ديدگاهها و… برطرف گردد، و بدين سان، اين بخش از جامعه در مسير آشنايی با مسائل جديد و مطرح در جهان پيرامونش ديد گستردهتری در نگرش به آن بيابد و قادر به بررسی و تحليل، و در نهايت، انتخاب روش های بهتر برای زندگی کردن، لذت بردن و بارور ساختن انرژی خود و ديگران گردد.
از نشريات تخديری يا تبليغاتی که بگذريم، مطبوعات فرهنگی – اجتماعی و نشريات خبری در موقعيت فعلی وظيفه سنگينی بعهده دارند که کاملاً نيز با يکديگر مربوطند:
_ طرح زنده، بموقع و وسيع رويدادهای اجتماعی و فرهنگی داخل يا خارج از کشور و تحليل و بررسی عميق و کشف ارتباط درونی آنها از يکسو و راهيابی برای تبادل تجارب و هماهنگی فعاليت های فرهنگی و اجتماعی از سوی ديگر. البته فعاليت مطبوعاتی آکادميک در جهت تحقيقات و بررسیهای ريشهای در زمينههايی که از ضرورت زمانی در لحظه حاضر برخوردار نيستند، جای ويژه خود را دارد و نبايد به آن نيز از اين دريچه نگريست.
مهاجران در خارج از کشور با مسائل مهم و بغرنجی رو در رو قرار میگيرند. بخش بزرگی از اين مسائل در چهارچوب نيازهای معنوی آنها قابل بررسی است. دورافتادگی از محيط مأنوس فرهنگی و اجتماعی و تمايل به کسب سريع خبرهای موثق از تحولات داخلی اين نيازها را دو چندان میکند. در عين حال در ميان کسانی که ميهن را ترک کردهاند، بخش بزرگی از محققين، نويسندگان، شاعران، طراحان، روزنامهنگاران و هنرمندان رشتههای مختلف هنری وجود دارند که نمیتوانند و نبايد از حرفه هنر، استعداد و دانش فرهنگی – علمی خود دور بمانند و آنرا انتقال ندهند. در ميان مهاجران ايرانی، بخش بزرگی از تحصيلکردگان و فرهنگدوستان وجود دارند که تشنه گسترش آموختههای خود از سرچشمه فرهنگ، ادب و هنر غنی ملی خود میباشند. بسيارند کسانی که تلاش میورزند تا پيوند ها و ارتباطات لازم را ميان فرهنگ و ادب ايران و ديگر نقاط جهان برقرار کنند و بسيارند نوآموزان مشتاقی که فضايی برای نشر و تبادل تجربيات خود میجويند.
اگر اين ادعا درست باشد که «اين بخش از مطبوعات مهاجرت، موفق شدهاند نيازهای واقعی، اصلی و با اهميت مهاجران را دريابند و تلاش ورزند تا به آنها پاسخ گويند» و نيز با توجه به اين اشاره که «در زمينه مطالب نحوه چاپ و پخش و نيز منابع مالی، هزينهها و درآمدهای آنها تفاوتهای متعدد وجود دارد،» پيش از هر چيز مفيد است ببينيم که اين تفاوتها کدامند و آن تلاش به کجا رسيده است؟
روزگاری «ايران تايمز» به عنوان قديمیترين و جا افتادهترين نشريه خبری خارج از کشور مطرح بود (از سال ۱۳۴۹ تاکنون). بعد «کيهان چاپ لندن» و سپس «نيمروز» به آن اضافه شد، چندی بعد «شهروند» جای خود را باز کرد، و از آن پس نيز، با گسترش استفاده از اينترنت و با اتکا به بازار رو به گسترش ايرانی و وسعت يافتن مهاجرت، ديگر نشريات خبری، درسالهای اخير رونق گرفتند. با اينهمه بايد اذعان داشت که بسياری از اين نشريات، اگرچه در مواردی نيازهای محلی را برطرف مینمايند اما جز معدودی از آنها، هنوز موفق نشدهاند به دقت، تنوع و گستردگی عمل لازم دست يابند. اما در ارزش آنها همين بس که به نکته با اهميتی در زندگی معنوی مهاجران پرداختهاند و در جهت حفظ پيوند های اطلاعاتی داخل و خارج از ميهن عمل میکنند. اما ريشهای ترين، ماندنیترين، متنوع ترين و در عين حال، از نقطه نظر فنی و اداری، کمتوانترين بخش از مطبوعات مهاجرت را همانا فصلنامهها، جُنگها و گاهنامه های فرهنگی- اجتماعی تشکيل میدهند. چرا با اهميت و چرا ناتوان؟
چه در دوره نخست و چه در دوره دوم، بخش بزرگی از متخصصين و تحصيلکردگان جامعه تن به مهاجرت دادند. در کنار اينها بايد از بخش بزرگی از فعالين نيروهای سياسی نام برد که آنها را تحصيلکردگان و دانشجويان تشکيل میدادند. در دوره مهاجرت اجتماعی، همچنان میتوان دو گروه مشخص هنرمندان و فرهنگيان و نيز نسل جوان تحصيلکرده و دانشجو را تشخيص داد اگر اين ارزيابی را بپذيريم، بايد به نتيجه آن نيز توجه کافی مبذول داريم:
«نياز عميق اين بخش بزرگ از جامعه به داد و ستد فرهنگی، به تداوم آموختن و آموزاندن.» اگر اين نتيجه را در کنار فاکتور ديگری که حاکی از پراکندگی و بیانسجامی خاص اديبان و هنرمندان در بستر پراکندگی و ناهمگونی عام توده مهاجرين است قرار دهيم، به دليل اهميت فعاليت مطبوعاتی در اين زمينه پی خواهيم برد. در عين حال اشاره شد که اين فعاليت تاکنون از توان لازم و کافی برخوردار نبوده است. چرا؟ مشکلات و سدها در اين رابطه متعددند و آنها را میتوان به دو بخش جدا و در عين حال مربوط به هم تقسيم کرد:
الف: مشکلات فنی مالی و اداری
نويسندگان، هنرمندان، محققين و اديبان پراکندهاند. اغلب آنها از امکانات اندکی برای اداره زندگی خود برخوردارند و بخش بزرگی از آنان اجباراً به مشاغل غيرتخصصی و اتفاقی روی آوردهاند. نهاد بخصوصی که از نشر آراء آنان حمايت بعمل آورد وجود ندارد و با وجود تيراژ پايين و هزينه سنگين نشر، پخش و ارسال نشريات و کتب، ضررهای مالی هنگفت همواره تداوم فعاليت اين قبيل نشريات را تهديد کرده است. محلهای مناسب برای ارائه و فروش يا شناساندن آنها محدودند و در بسياری از مراکز سکونت ايرانيان، چنين محل هايی وجود ندارد. امکان تهيه خبر از رويدادهای فرهنگی – هنری از مراکز مختلف تجمع ايرانيان اندک است و سرعت عمل در نشر و پخش، تقريباً ناممکن. بر اين اساس نادرند نشريات صرفأ فرهنگی دو هنری که مرتب و به موقع و مداوم منتشر شوند.
گروه دوم (ب) مشکلات را، عوامل بازدارنده ذهنی تشکيل میدهند. اين واقعيت انکار ناپذيری است که بخش بزرگی از مهاجران ايرانی، به حق يا ناحق، نظر خوش و تمايل به پیجويی فعاليت های تشکيلاتی ايدئولوژيک – سياسی نداشتهاند و ندارند. تحولات جهانی اخير و فروپاشی سيستم سوسياليستی در کنار طولانی شدن دوره مهاجرت بخشی از فعالين و هواداران نيروهای سياسی را نيز نسبت به اين فعاليتها بدبين و منفعل کرده است. همين امر، در کنار پراکندگی، ناهماهنگی و درگيری نيروهای سياسی با يکديگر، باعث شده است تا متفکرين و هنرمندان روزنامهنگار نيز به دو دسته تقسيم شوند. آنها که بیمهابا نظرات سياسی و فلسفی را در مطبوعات فرهنگی – هنری خود طرح میکنند، و آنان که از طرح هرگونه مسئله اجتماعی – سياسی بشدت پرهيز میکنند و صرفاً به مسائل ادبی، تاريخی و تحقيقات مختلف در اين زمينهها میپردازند. هر دوی اين شکلها، به ندرت از طرف بخش وسيعی از جامعه مهاجر مورد پذيرش قرار میگيرد. بخش نخست به خاطر سوابق مذکور، و بخش دوم به علت بیارتباطی يا کم ارتباطی با زندگی و امور روزمره مهاجرت. توده مهاجر تشنه دستيابی به اخبار و اطلاعات و تحليل های اجتماعی – سياسی است، اما کوچکترين تمايلی به قرار گرفتن در معرض تبليغ نوع ويژه و احياناً متعصبانه نظريات سياسی يا تبليغات يک جانبه ندارد. به همين ترتيب، زندگی پرفشار مهاجرت و مسائل روزمره، وقت و انرژی کافی برای پرداختن به مسائل دور از ذهن و تخصصی ادبی – هنری و فلسفی باقی نمیگذارد و طرح اين قبيل مطالب، به سختی خوانندگان معدود خود را میيابد.
در داخل کشور، با وجود جمعيتی قريب به هفتاد ميليون نفر هنوز نشريات تخصصی ادبی – هنری، گذشته از گرفتاريهای قانونی، از تيراژ حداکثر چند هزار فراتر نمیروند و قادر به تأمين هزينه ها و حل مشکلات خود نيستند (دراين زمينه «آدينه» ، «تکاپو» و «دنيای سخن» پيشگام بودند و اخيرأ نيز «کارنامه» و «بايا» جای خود را باز کردهاند). در خارج از کشور و با توجه به شرايطی که قبلاً توضيح داده شد، چگونه میتوان انتظار برخورد مناسب داشت؟ در چنين زمينهای است که نويسندگان، محققين و هنرمندان، اعم از استادان مجرب يا نوآموزان مشتاق، راههای مختلفی را برای نشر ايدههای خود تجربه کردهاند و میکنند که نتايج متفاوتی نيز تاکنون ببار آورده است.
همانطور که اشاره شد، طی سالهای اخير از يک سو مجله هايی مانند «پر»، «سيمرغ» ، «روزگارنو»، «علم و جامعه»، «آرش» و… با محتوايی فرهنگی – اجتماعی نشر يافتهاند و از سوی ديگر فصلنامه ها و جُنگهايی چون «بررسی کتاب»، «فصل کتاب»، »ايران شناسی»، «نامه کانون نويسندگان ايران»، «کبود»، «افسانه»، «مکث»، «سنگ»، «پويشگران»، «چشمانداز»، و … با محتوايی عمدتاً ادبی – هنری منتشر شدهاند. البته اين نام ها صرفاً بعنوان نمونه ذکر شد و بوده يا هستند نشريات ديگری که سرنوشت پرفراز و نشيبی داشته و عمدتاً دچار عدم تداوم شدهاند. فراز و نشيب در مضمون و محتوا و حتی خط مشی فکری مجله يا عدم نظم و تداوم به چند نمونه بالا محدود نمیشود. بلکه معدود و چه بسا نادر بودهاند نشرياتی که قادر به حفظ هماهنگی و تداوم خود شده باشند. در عين حال، مختصر تغيير فضای فرهنگی – مطبوعاتی داخل کشور در سال های اخير و انتشار دهها عنوان روزنامه و مجله و نشريه فرهنگی – اجتماعی نشان داد که حتی بهترين نشريات منتشره در خارج از کشور، هنوز راه طولانی برای رسيده به نظم، هماهنگی و غنای مطالب به شکل مطلوب و مناسبش در پيش دارند.
نيازها متعددند و متفاوت. سليقهها و توانايیها نيز، با توجه به همين تعدد نيازها، توانائی ها و سلايق و با توجه به تمام مشکلات عملی و ذهنی که در سطور قبل برشمرده شد، مطبوعات مهاجرت در شرايطی کاملاً متفاوت با مطبوعات داخلی متولد می شوند و رشد میيابند. دقيقاً به همين علت نيز احاطه وسيع بر مجموعهای از «امکانات پراکنده» و «اهداف مشخص» در کنار شناخت عميقتر از طيف مخاطبانی که برگزيده میشوند و نيازها و سليقه هاشان به هنگام بنيان نهادن يک فعاليت مطبوعاتی، ضرورتی غيرقابل انکار است. در عين حال روشن است که «امکانات» میتوانند «پراکنده» باشند. اما نه «اهداف» و «برنامهها».
گفتيم که از ميان مطبوعات ما در مهاجرت دوره اخير، هنوز نتوانسته «صوراسرافيل» يا «ملانصرالدين» يا ديگر ستارههای تابان مهاجرتهای اوايل اين قرن ظهور کند. البته پراکندگی وسيع مهاجرين در سراسر دنيا در اين زمينه بیتأثير نيست. اما برخی شتابزدگی ها، يکسويه نگری ها، بیبرنامگی ها و پاسخ نداشتن برای اهم پرسش هايی که پيش از اين طرح شد و به اعتقاد نگارنده اين سطور، غلبه تفکر «قبيلهای» و تداوم درگيریهای بیسرانجام نيروهای سياسی در ميان فعالين مطبوعات نيز از اهميت غيرقابل انکار برخوردار است. اين وضعيت در حال تغيير است و چنانچه برای مشکلات فنی کار مطبوعاتی نيز بتوان راه حل های مناسب يافت و بويژه انتشار بموقع و در فواصل کوتاه مدت و پخش وسيع و سريع آنها را تأمين نمود میتوان اميدوار بود که جايگاه ويژه خود را در تاريخ مطبوعات مطرح ايران بيابند، که برخی نيز اندک اندک يافتهاند. (در اين اواخر و به مدد اينترنت اندک اندک «شهروند» از حد يک نشريه محلی و حتی خارج کشوری فراتر رفته و چنانچه ديدگاه، بينش، نظم و ژرفنگری خاص ژورناليسم سالم نيز در آن همپای امکانات فنی و ارتباطیاش رشد کند، بیترديد نمونه موفقی از تلفيق خبر، فرهنگ و بازار در اين دوره از مهاجرت خواهد بود.)
در ارتباط با سابقه، انواع، نحوه، ضرورتها و مشکلات فعاليت مطبوعاتی در مهاجرت سخن گفتيم. اين نکته نيز روشن است که نگارنده اين سطور، برای فعاليت های مطبوعاتی در زمينه امور فرهنگی – اجتماعی اهميت خاص قائل است. چرا که معتقد است از يک جانب نيازهای معنوی توده مهاجر، بويژه در ارتباط با تبادل و تقابل فرهنگ های مختلف و عمده شدن مسائل تربيتی و روانشناختی، پاسخ مناسب خود را از اين کانال دريافت خواهد کرد، و از جانب ديگر تنها بدينسان است که میتواند ارتباط سازنده ميان روشنفکران و متفکرين مقيم خارج و داخل کشور برقرار گردد و تبادل آراء و امکانات، ثمره خود را ببار آورد. چرا ما در اين زمينه نتوانيم به بهترين اشکال، فنی يا ذهنی، دست يابيم؟ چرا نبايد قادر باشيم از انرژی های موجود بالاترين استفاده را برده و به مؤثرترين نتيجه نزديکتر شويم؟
متأسفانه شرايط نامساعد باعث شده است تا اغلب متفکرين مجرب مقيم خارج از کشور تنها به تجربهها و آموختههای پيشين خود قناعت کنند و اغلب نوآموزان و نسل تازه هنرمندان و اديبان، تنها به استعداد خود متکی باشند. چه نيرويی، جز مطبوعات فرهنگی – اجتماعی مهاجرت میتواند پشتوانه اصلی تلاش اينان در زمينه گسترش ارتقا و تبادل دانسته هاشان باشد؟ چه چيزی جز شناخت وسيع مخاطب، شناخت و تسلط عميق بر هدف و اتکاء به برنامهای روشن برای نتيجهگيری لازم میتواند به فعالين مطبوعاتی در اين رابطه مدد رساند؟ چه بهتر که در اين زمينه نيز همانند همه زمينه های ديگر بحث های حاشيهای و بیسرانجام کنار گذاشته شوند و از تداخل در اهداف و وظايف نيز پرهيز شود. مجله يا فصلنامه تخصصی؟ گاهنامه يا جُنگ تئوريک؟ طرح مطالب آکادميک و تحقيقات تخصصی يا مسائل روز؟ پرهيز از طرح مسائل و ديدگاه های سياسی اجتماعی يا تلفيق مسائل فرهنگی، ادبی، هنری و اجتماعی؟ نيرو گذاشتن روی امکانات و تجربيات محلی يا تلاش در جهت گسترش ارتباطات و تبادل تجربيات؟ کار تجربی يا حرفهای؟ ترجمه يا تأليف؟!
تجربه نشان داده است که طرح مسئله «همه يا هيچ» معمولاً به «هيچ» میانجامد و طرح بیبرنامه و بیهدف پرسش های گوناگون، پاسخی به همراه ندارد. مطبوعات فرهنگی – اجتماعی مهاجرت، میتوانند بيش و پيش از هر چيز به ايجاد و حفظ ارتباط ميان فعاليت های پراکنده و نامنسجم فعالين زمينه های مختلف ادبی، هنری و فرهنگی بپردازند و با گسترش کار زنده و خلاق و نيز راهيابی جهت رفع مشکلات فنی و مادی خود، از يکسو عرصه را برای تغذيه کاملتر و بهتر مخاطبان خود بگشايند و از سوی ديگر عرصه را برای گسترش فعاليت مطبوعات تخديری و تبليغاتی تنگ سازند. اين البته به اين معنا نيست که نياز بخشهای وسيعی از جامعه مهاجر را به خبرگيری، سرگرمی، تفريح، تمدد اعصاب و… نديده بگيريم. اما اينها همه به جای خود، حتی در همين زمينه هم درجازدن و کهنهگرايی جای دفاع ندارد، و از سوی ديگر، لازمه هرگونه رشد و پيشرفت فرهنگی و مدنی در جامعه مهاجر، آشنايی با تازههای فرهنگ، دانش، ادبيات، هنر، و بويژه جنبههای انسانیتر و مترقیتر آن است؛ وظيفهای سنگين، و در عين حال شيرين برای اهل مطبوعات.