ماه: آوریل 2012

بهشت «چهره خانه» و «رو»های پنهان و پیدای ما

«چهره خانه» را واگردان «فیس بوک» گرفته‌ام. «بوک» البته با «خانه» فرق دارد، اما هر چه فکر کردم، عبارت مناسبی با ترکیب «کتاب، دفتر، پرونده، پوشه (این یکی به گمانم فارسی هم نیست)، برگه و  مانند آنها با «رو، صورت یا چهره» به ذهنم نرسید که هم بتواند آن بار معنایی مشخصی  که «فیس بوک» در زبان اصلی‌اش در خود دارد، یا به خود گرفته است،  در فارسی نیز، با همان آهنگ و روانی، با خود بیاورد، و در عین حال، بتواند آن چه می‌خواهم بگویم نیز، در معنا و صورت، در بر گیرد. منظورم البته معادل‌یابی  فارسی برای این واژه نیست. برخی واژه‌ها و عبارت‌ها  در جهان امروز چنان با نقشی که در زندگی اجتماعی و فردی ما یافته‌اند ترکیب شده‌اند که بازآفرینی آن‌ها در زبان‌های گوناگون اگر بیهوده نباشد، ساده نیست و به سادگی هم جا نمی‌افتد.  در این گروه از واژه‌های جهانی، «فیس بوک» اگر اکنون یکی از مهم‌ترین‌ها نباشد، که هست، در گروه واژه‌های قابل واگردانی نیز جا نمی‌گیرد. پس، با این توضیح واضحات، اصلا چه جای چنین فکر و کوششی؟  به همان دلیل دوم؛ همان چیزی که می‌خواهم بگویم.

در فارسی برای راست‌گویی و راست‌نمایی واژه‌ی «یک‌رنگی» را داریم، و برای مفهوم مغایر آن، «دو رویی» را. در انگلیسی هم «دابل فیس» همین معنا را دارد. اگر در فارسی هم می‌ةوانستم با «رو» به جای «چهره» در واگردانی «فیس بوک» عبارتی بسازم، شاید بهتر و ساده‌تر می‌شد به اصل حرف رسید. اما نشد. نتوانستم. حالا، این «چهره خانه» و این هم ما، و «رو»های پیدا و پنهان‌مان در این خانه.

دقت کرده‌اید که چه بهشت برینی است این «چهره خانه»؟  اگر نه تمام ساکنان هشتصد میلیونی آن،  همین سی چهل میلیون ایرانی ساکن این بهشت،  همه نیک ‌سرشت، همه مهربان، همه خوش‌سلیقه، همه مدرن و نواندیش،  همه زیبا، همه آزاداندیش و مبارز، همه مخلص و پاک‌باز و خیرخواه، همه دوست‌دار طبیعت و حیات وحش، دوستی‌ها همه رو به تعمیق، عشق‌ها همه در اوج ، رابطه‌ها همه گرم و رسا، خانواده‌ها همه سالم و خوشبخت، همه خوش‌عکس، و عکس‌ها همه خندان و خوش نور و خوش چاپ، همه خوش‌فکر و بذله‌گو و شیرین‌قلم، حرف‌ها همه جملات قصار و عصاره‌ی تفکر و تعمق،  اگر هم گه‌گاه بر سر نکته‌ای حیاتی، مثلا ملیت و قومیت، پرچم، دگرباشی یا دگراندیشی اختلاف نظری رخ دهد و احیانا ناگهان فشار خون کسی اندککی بالا برود، بلافاصله خیرخواهان و نواندیشان بیشمار از هر سو به او هشدارهای مودبانه و خیرخواهانه می‌دهند تا خونش سرد شود و رگ‌‌ها به جای خود برگردند و فرد خاطی مزبور نیز بلافاصله خطای خود را می‌پذیرد و ماجرا آغاز نشده فرومی‌خوابد. این «خانه»، که دستکم نیمی از وقت آزاد اغلب مردمان در آن می‌گذرد، اگر «بهشت» نام نگیرد، چه باید آن را خواند؟ و ما، ساکنان آن، فرشته‌گان و ابرانسان‌های زیبا و راست‌قامت بی‌بدیل سراسر تاریخ اگر نباشیم، پس چه می‌ةوان ما را  نامید و دید؟

بهشت اما دورتر و دروغ‌تر از دروغ‌های ما و آرزوهای دور و نزدیک ماست.  ما، ساکنان این «چهره خانه»، مانند بسیاری از دیگر دورنگی‌ها و دورویی‌های گوشه‌ها و ابعاد زندگی اجتماعی و فردی‌مان، دستکم دو چهره داریم و آنچه در چهره خانه‌مان به نمایش می‌گذاریم، اغلب زمین تا آسمان با آنچه در زندگی روزمره‌‌ی واقعی‌مان می‌گذرد، تفاوت دارد. منظورم البته «فقط» دروغ‌گویی و دورویی معمول و آگاهانه‌مان نیست. بسیاری از ما، درست مثل آقایانی که در اداره و مهمانی مودب و متین‌ و روشن‌فکرند و در خانه و اتاق‌خواب به «چاله میدان» معبودشان می‌رسند،  در این خانه ناخودآگاه و خودآگاه نقاب خوش‌فکری و تامل و مدارا و … به چهره‌مان می‌نشیند، اما در برخوردها و روابط زنده‌ی روزمره‌مان، با دوستان، آشنایان، خانواده و مردم و جامعه، خاصه ناموافقان، همانیم که هستیم. همانیم که در آن «بهشت» رد و نفی می‌کنیم. همان خودمحوری‌ها، پیش‌داوری‌ها و داوری‌های نامستند و بی‌پشتوانه، همان بی‌رحمی‌ها، منّت‌ها، ندیدن‌ها، بی‌توجهی‌ها، بدخواهی‌ها، کوردلی‌ها، همان تعصّب‌ها، حسادت‌ها، خوپسندی‌ها و خودپرستی‌ها و سودجویی‌های همیشه و همواره، همان غول زشت و پست درون‌مان چهره می‌نماید. این «چهره خانه»، آینه نیست. ‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍

و اما از فیس بوک گذشته، وبلاگ‌ها هم که در ابتدا می‌بایست حکم دفتر یادداشت‌هایی صادقانه‌، و سپس نشریه‌هایی شخصی یا عمومی کوچک و بزرگ را داشته باشد، بدل به چنین «بهشت»هایی شده است. یادداشت‌ها همه از سر خوش‌فکری و خوش تحلیلی و خوش داوری، کامنت‌ها اغلب ریزبین و صالح، و از آن‌ها مهم‌تر (چون گاه یا اغلب کسانی می‌توانند بی‌نام و نشان به «مهمان»ی بیایند و بروند و بنویسند و بتازند و مجبور به چهره‌پوشی نباشند، اما صاحب وبلاگ – مثل صاحب حساب‌های فیس بوکی – از چنین بختی برخوردار نیست!)، پاسخ به کامنت‌هاست! همه در نهایت ادب و متانت و خوش‌قلبی، همه یرشار از بزرگ‌واری و خیرخواهی، همه پذیرا، همه انتقادپذیر و فکور و مودب و مهربان.  این همه صداقت و سلامت مو بر تن آدم راست می‌کند. بیخود نیست که نام این جهان را «مجازی» گذاشته‌اند!

چی بهتر از این؟ هیچ فکرش را می‌کردیم؟ دو بهشت، هم‌زمان، آن هم بیخ گوش‌مان در این کره‌ی خاکی  و بر بستر مردابی چنین تباه و ابتذالی چنین همه‌گیر؟
معجزه‌ی قرن باید همین باشد. دستکم برای ما انسان‌های بافرهنگ و متین ساکن جهان مجازی و رهرو شبکه‌های اجتماعی…