دست از سر «شرف» ریحانه برداریم..

مثل موج‌های مشابه دیگری که هر به چند هفته از سر «فیس‌بوک» و «استاتوس»های ردیفی می‌گذرد، مدتی‌ست که در کنار دو سه مورد هیجان‌انگیز دیگر (مثلن آزادشدن سربازان مرزبان و «چرا رفتی» باران کوثری و …) مخالفت با حکم اعدام ریحانه جباری نیز مدام پیش چشم قرار می‌گیرد؛ صد البته با حسن نیت کامل و به‌جا. مخالفت با اعدام و احکام قرون وسطایی در نظام حاکم بر ایران و یادآوری حقوق زیرپاگذاشته شده‌ی زنی جوان، خواسته و اقدامی‌ست بسیار انسانی و به‌جا، اما این نمایش، پرده‌ی دیگر یا پشت پرده‌ای هم دارد که در جملاتی نظیر «فقط به جرم حفظ شرافت»، «برای دفاع از شرف»، «اگر دفاع از شرافت و ناموس جرم است مرا هم اعدام کنید»، «اتهام: حفظ شرف و ناموس…» و امثال آن نمود می‌یابد.

ریحانه جباری (که نه اولین است، نه آخری) اسیر موقعیتی‌ست که در هر جامعه‌ای-کمابیش-  ممکن است رخ دهد (درگیری در جریان دفاع از خود و رویارویی با اتهام قتل)، و گره آن در هر جامعه‌ی متمدن امروزی و -کمابیش- منسجمی، می‌تواند و می‌باید که بر پایه‌ی ارزیابی همه‌جانبه‌ی مستندات و شواهد در دادگاهی مستقل با قضاوتی منصفانه گشوده شود. البته قابل درک است که در موقعیت کنونی، مخالفت صریح و ساده با حکم اعدام ریحانه ضرورتی عاجل است و مطرح کردن چنان «آرزو»هایی به جای آن، می‌تواند به بحث‌های فرسایشی بدل شود و تلاش برای نجات جان او را به تعویق بیندازد. اما آن‌چه اغلب در پس این پرده‌ی هیاهوها و ابراز وجودها و مخالفت/حمایت‌های لحظه‌ای و موجی‌مان پنهان می‌ماند، نادیده گرفتن «فرد» است و از یاد بردن «حق فرد بر بدن و حس و موقعیت‌اش» و تن دادن به تداوم و ترویج معیارهای اخلاقی‌ «عرف و شرع»ی ناروا. «شرف و شرافت و ناموس» او (و لابد شرافت و ناموس پدر و برادر و خانواده و مردم و جامعه)، با همان فرهنگ و زبان شرع و عرف حاکم و موجود، در صدر قرار می‌گیرد تا باز هم، ریحانه، فردیت و شخصیت ریحانه و چون او بسیاران، همچنان فراموش بماند.  این‌ها به کنار، آن «اگر»ها از همه جالب‌تر است. «اگر دفاع از شرافت جرم است، مرا هم اعدام کنید!» بله، دفاع از «شرافت» (و اصولن «دفاع») جرم نیست و نباید باشد، اما «شرافت» چیست؟ شرافت ریحانه، کجای زندگی‌اش قرار داشته و دارد؟ یعنی اگر آن حادثه به علت دیگری (بر فرض در جریان دفاع از خود در مقابله با یک دیوانه‌ی مسلح) رخ داده بود، اگر مقتول مرد نبود، اگر دزد خانه یا جان و مال بود، نه «دزد ناموس»، «شرافت» ریحانه به خطر نیفتاده بود و «دفاع»اش ارزشی نداشت؟ یا «اگر» ریحانه تمایل داشت با آن فرد یا هر کس دیگری در آن موقعیت  یا در هر موقعیت دیگری رابطه‌ای خارج از «عرف» (و نه فقط «شرع» حاکم) برقرار کند، «شرف» نداشت یا «شرافت و ناموس»اش را نامحترم و بی‌دفاع رها کرده بود؟ یا اگر نتوانسته بود از قفس آن زور و اجبار خودش را برهاند، «بی‌ناموس و بی‌شرف» شده بود؟ اگر ریحانه پسری یا مردی بود که در برابر خواسته‌ی جابرانه‌ی زنی به ایجاد رابطه‌ای نابرابر تن نداده بود، «عقل»اش به خطر افتاده بود یا «ناموس» و «شرافت»اش؟ چشم و نگاه «مردانه»ی ما، چنان مرد و پسری را «با شرف» ارزیابی می‌کرد یا «ابله»؟ این همه «استاتوس» و نظر و پوستر در دفاع از او هم نشر و بازنشر می‌کردیم، یا در پانصد هزار «کامنت» ردیفی می‌گفتیم: «به درک حقشه بی‌شعور بی‌دست و پا، آبروی هر چی مرد رو برد! خب ابله، ناموس ننه‌ات که به خطر نیفتاده بود، دو دقه می‌خوابیدی با زنک و حالشو می‌بردی و به هر چی می‌خواستی می‌رسیدی و دو دره‌اش می‌کردی، دیگه این قمیش‌هات واسه چی بود؟»  و یعنی – در همین نظام و با همین دستگاه قضایی‌ و همین دیدگاه نسبت به رابطه‌ی جنسی دو فرد- «اگر» زور و اکراهی در کار نبود، زن جوانی چون ریحانه که «از شرافت‌اش دفاع» نکرده بود یا آن را «باخته» بود، می‌توانست اعدام شود؟ یا تمام آن دیگرانی که به هر دلیلی- از فقر و بی‌پناهی و اجبار گرفته تا کنجکاوی و هوس و خشم و اتفاق و … تا هر چه- با اختیار یا بی‌اختیار، گوشه‌ای از جسم یا عاطفه‌ی خود را بیرون از دایره‌ی محدود اخلاقیات نظام و جامعه می‌بخشند یا از دست می‌دهند، می‌فروشند یا کرایه می‌دهند یا در اختیار دیگری می‌گذارند یا شریک می‌شوند، «بی‌شرف» و «بی‌ناموس» و مستحق محبوس و معدوم و مطرود شدن‌اند؟ چه اعدام جسمی به دست نظام، چه طرد و اعدام صوری در ذهن و باور جمع و جامعه؟ تجاوز به جان، به آرزو، به جوانی، به آزادی، به عاطفه، به هر حق انسانی، با تجاوز جنسی چقدر تفاوت دارد؟ تکلیف «شرافت» و «ناموس» زنانی که زیر سقف خود در معرض تجاوز و تعرض به جسم و جان‌شان قرار می‌گیرند، چیست؟

پیش‌تر، در مواردی چون مخالفت با حکم سنگسار و اعدام برای متهمان به «زنا» گوشه‌هایی از ترک برداشتن باور به این گونه مفاهیم «شرعی» و «عرفی» را نشان داده‌ایم. با این همه، دشنام‌هایی چون «زنازاده و حرام‌زاده» و «بی‌ناموس» هنوز ورد زبان‌مان است و هنوز، وقتی می‌خواهیم بی‌گناهی ریحانه یا حق دفاع او از «خود» را یادآوری کنیم، «شرف» و «ناموس» اوست که به رخ کشیده می‌شود تا بلکه «نظام قضایی» شرم کند و بلکه توجه «مردم» به حق انسانی او جلب شود. شاید تاکتیک بدی نباشد، یا حتا در این مقطع و برای این جامعه لازم باشد؛ اما آیا برای خودمان هم «فقط» تاکتیک است؟

کاش در کنار موج‌های بلند و کوتاه حمایت/مخالفت و بگیر و ببندها و یقه‌درانی‌ها، اندکی هم به خط‌ فاصل‌ها و مرزهای «ما» با دیدگاه‌های حاکم بر حکومت ولایت فقیه و جامعه‌‌ای که در جهات متعددی با آن همراه است و در جهات متعدد دیگری مجبور به همراهی و جهات دیگری را نیز به حکم «بقا» نادیده می‌گیرد، نگاه می‌کردیم. کاش در کنار تمام جملات قصار سارتر و انیشتین و هدایت و کامو و تصویرها و احساسات شاعرانه‌ی لطیف، این مرزها هم اندکی روشن می‌شد.

گذشته از آن‌که حق انسان بر بدن‌ و نیازها و احساساتش (با تاکید بر حق زنان و دگرباشان جنسیتی بر بدن‌ و نیازها و احساسات خود در چنین جوامعی) از بدیهی‌ترین خواسته‌های این دوران است، مفاهیم انتزاعی اخلاقی‌ای در عرف و فرهنگ ما چون «شرف» (که تیغ تیز آن به‌طرز هولناکی زن را- و سپس در پیوند با او، مرد را، و در پس پرده‌ای از اخلاقیات پوسیده‌ی ناانسانی، هر انسانی را با هر هویت جنسیتی و هر گرایش جنسی و عاطفی-) نشانه گرفته است، ربطی به این حق مسلم ندارد. «ناموس» یکی از ابلهانه‌ترین واژه‌ها و پوسیده‌ترین، و در عین حال، از کورترین و خونبارترین‌ مفاهیم فرهنگی است که جان‌سختانه همچنان و هر روز قربانی می‌گیرد. حبس طولانی و حکم اعدام ریحانه جباری توسط نظام و شرع و دستگاه قضایی‌ قرون وسطایی آن، آخرین بند از بی‌عدالتی در جامعه‌ای محدود و فرهنگی بی‌رحم و بی‌باور به انسان و حقوق انسانی آن است. بند اول آن، تداوم اتکا به همین مفاهیم پوسیده است و نگاه کردن به «عدالت» از دریچه‌ی تاریک همین ترازوی شکسته‌ی نامیزان؛ همین «شرف و ناموس و غیرت و اخلاق و …» کور و نامربوط و بی‌معنا.

دست از سر «شرف» ریحانه برداریم. جان‌ و حقوق انسانی‌اش در خطر است، نه «شرافت»اش.

نظر شما در مورد این نوشته چیست؟

در پایین مشخصات خود را پر کنید یا برای ورود روی یکی از نمادها کلیک کنید:

نماد WordPress.com

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری WordPress.com خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

عکس فیسبوک

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Facebook خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

درحال اتصال به %s