چندی است که دوباره مسئله بازگشت مهاجرين به ايران، و يا به قول مطرح کنندگان داخلی آن، «عفو عمومی برای ايرانيان مقيم خارج از کشور» مطرح شده و بحثهايی را نيز در اينسو و آنسو دامن زده است. اين قضيه نخست چند سال پيش در دوران رياست جمهوری هاشمی رفسنجانی مطرح شد و موجهايی مسئله هويت از بحثهای مربوط به آن، و حتی بازگشت را نيز برانگيخت.
پديده مهاجرت، پديده تازهای نيست و خاص ميهن ما هم نيست. اين پديده حتی به دوران بعد از تحولات بهمنهم محدود نمیشود. ما در گذشته نيز مهاجرت هايی را، با انگيزه های سياسی يا اقتصادی داشتهايم. در طول تاريخ معاصر ميهن ما، هم با مهاجرت های سياسی روبرو بودهايم و هم با جلای وطن کردن کسانی که مثلأ با بهرهمند بودن از امکانات مالی مناسب جای ديگری را برای زندگی برگزيدهاند، يا دانشجويانی که پس از اتمام تحصيلات بدلايل مختلف ترجيح دادهاند در محل تحصيل خود ساکن شوند، يا صاحبان مدارج علمی که تصميم گرفتهاند انرژی خود را در محيط های ديگر بکار برند و…
اما پس از انقلاب بهمن ۵۷ مهاجرت برای ايرانيان شکل ديگر و بسيار گسترده تری بخود گرفت. در نخستين دوره پس از آن تحولات عمدتاً وابستگان سياسی و مالی رژيم گذشته اقدام به مهاجرت کردند. دوره دوم را میتوان دوره مهاجرت سياسی اپوزيسيون رژيم جمهوری اسلامی ناميد که طی آن فعالين اين طيف گسترده، عمدتاً به جهت پيگردهای خشن به خارج از کشور گريختند، و دوره سوم میتواند مهاجرت اجتماعی _ فرهنگی نام گيرد.
چه در دوره نخست و چه در دوره دوم، بخش بزرگی از متخصصين و تحصيلکردگان جامعه همچون پزشکان، دانشمندان، اديبان و هنرمندان تن به مهاجرت دادند. در کنار اينها بايد از بخش بزرگی از فعالين نيروهای سياسی نام برد که آنها را نيز تحصيلکردگان و دانشجويان تشکيل میدادند و در خارج از کشور نيز عمدتاً همين جوانان هستند که تحصيل کرده و کسب تخصص میکنند. در دوره مهاجرت اجتماعی _ فرهنگی، علاوه بر مردمی که به دلايلی مانند مخالفت با تداوم جنگ يا عدم پذيرش نابسامانیهای سياسی _اقتصادی داخل کشور و فشارهای عديده ديگر چون تجاوز به حقوق فردی، بیقانونی، تعدد مراجع قدرت و امثالهم جلای وطن کردند، همچنان میتوان دو گروه مشخص هنرمندان و فرهنگيان و نيز نسل جوان تحصيلکرده و دانشجو را تشخيص داد. يعنی در واقع مهاجرت دوره اخير تاريخ معاصر ايران، سه بخش مفيد جامعه را در آن دوره به خارج از آن هدايت کرد. يعنی نخبه های علمی و ادبی، نسل جوان و پويايی که يا تحصيل کرده و يا هنوز مشغول کسب آموختههاست و جامعه نيازمند انرژی توانمند اوست، و نيز صاحبان امکانات مالی و صنعتی کشور.
و اما در نخستين دورهای که اين بحث مطرح شد، يعنی در همان دورانی که دوستداران رفسنجانی «سردار سازندگی» میخواندندش، بر بستر تحولات جهانی و نيز تغيير و تحول در برنامه فعاليت نيروهای سياسی اپوزيسيون از يک سو و برخی تغييرات در نحوه اداره کشور از جانب ديگر، مسئله لزوم، امکان و نيز چگونگی بازگشتن مهاجران به ميهن در مطبوعات و محافل داخل و خارج از ايران به اشکال گوناگون مطرح و تجزيه و تحليل شد و در ماههای اخير نيز، در پی مباحث مربوط به «دوم خرداد» و «جامعه مدنی» بحث در اين باره اوج کم سابقهای گرفت. گذشته از بحث های نظری، بازگشت ايرانيان به داخل کشور يا حداقل بازگشتهای موقت، از چند سال پيش به اينسو، عملا» هم در جريان است و طيف گستردهای را نيز در برمیگيرد. در واقع در پی تغيير و تحولات جهانی و داخلی، يعنی اوجگيری روند دموکراتيزاسيون در نظامهای سياسی متفاوت در سراسر دنيا و طرح شعار آزادی و دموکراسی بعنوان شعار محوری در جوامع مختلف از يکسو، و از ديگر سو مرگ خمينی، پايان جنگ، و تغيير سطحی و نسبی برخی از اشکال برخورد مسئولان امور دولتی، چه در ايران و چه در سفارتخانههای دولت ايران در کشورهای ديگر با مراجعين (عمدتاً کسانی که در چهارچوب «برانداز» نمیگنجيدند)، و بالاخره تحولات پس از انتخاب خاتمی به رياست جمهوری و تغيير توازن قوا در جناحبنديهای درون و پيرامون حاکميت نظام جمهوری اسلامی، در شدت بخشيدن به اين روند تأثير بسزا داشته است. دو نکته در اين باره قابل توجه و بررسی است. نخست نياز عميق دولت جمهوری اسلامی ايران به حضور متخصصين و سرمايههای سرمايهداران مقيم خارج از کشور در داخل و ديگری، نحوه زندگی اجتماعی، اقتصادی، سياسی و فرهنگی مهاجران، در طول اين سال ها. در عين حال، اين نه دعوت های مکرر عوامل دولتی جمهوری اسلامی ايران از ايرانيان مقيم خارج از کشور برای بازگشت به ميهن، بلکه چگونگی پاسخگويی به اين دعوت از جانب مهاجران است که عمده است و دارای اهميت. در اروپا و امريکای شمالی، شاهد بازگشت برخی از ايرانيان به ميهن و شاهد تمايل به بازگشت در طيف گستردهتری هستيم. از صاحبان سرمايهها و سپردههای مالی، زمينداران و کارخانهداران گرفته تا استادان، هنرمندان، پزشکان و همچنين بخشهايی از فعالين و اعضای نيروهای سياسی که در حال حاضر تمايلی به فعاليت سياسی در خارج از کشور و يا در کليت آن ندارند، و يا در مقطع کنونی، از اقدامات و ادعاهای «اصلاح طلبان» حمايت میکنند و در تلاشند تا به آن جديت و قطعيت بخشند. در مورد بخش اول، بايد به عدهای نيز اشاره کرد که در خارج از کشور با زحمات فراوان سرمايهای فراهم آوردهاند و با تکيه به نابرابری ارزش ارز داخلی و خارجی تمايل دارند اندوخته خود را در ايران بکار اندازند و محيط را برای گسترش سرمايه خود مناسب می يابند. اين عده اگر چه در مورد هدف بازگشت با آنان که از قبل صاحب سرمايه و امکاناتی بودهاند همسو قرار میگيرند، اما در عين حال بستگی بيشتری به داخل کشور احساس میکنند و دارای امکانات گستردهای نيز در خارج از کشور نيستند و امکان اقامت دائم آنها در ايران نسبت به گروه نخست محتمل تر است. به هرحال در هر دو مورد، اين اميد و اعتقاد به وعده های دولت جمهوری اسلامی در ارتباط با امکان سوددهی سرمايه ها و سپردهها و امنيت اقتصادی است که تمايل به بازگشت را ايجاد میکند. بخش دوم و سوم، عمدتاً به علت عدم تحمل زندگی در مهاجرت و نيز به نيت استفاده از انرژیشان در جهت خدمت به جامعهای که خود را بيشتر به آن وابسته میدانند تصميم به بازگشت میگيرند. و اما بزرگترين بخش را کسانی تشکيل میدهند که نه به دلايل سياسی يا اقتصادی، بلکه اجتماعی و فرهنگی ميهن خود را ترک کردهاند و نوستالژی در غربت و جا نيفتادن در محيط ميزبان نيز عمده ترين عاملی است که اين گروه را به بازگشت ترغيب میکند.
در اين ميان البته بايد به چند نکته مختلف توجه لازم را مبذول داشت. نخست آن که آيا آن دسته از عواملی که اين گروه را وادار به ترک ميهن خود کرده، از ميان رفتهاست، و يا چنانچه هنوز از ميان نرفته، آيا ديگر دليل مناسبی برای بيرون از ميهن ماندن محسوب نمیشود؟ نکته بعدی عبارتست از محيط جغرافيايی و اجتماعی که آنها را در خود جای داده است. محيطهای اجتماعی دورتر و غريبهتر از يکسو، و محيطهايی که ايرانيان بيشتری در آن سکنی گزيده و زندگانیای شبيه به محيط بومی برای خود دست و پا کردهاند (برخلاف تصور عمومی) از سوی ديگر، تب بازگشت را تند میکند. حال میتوان به اين مسئله پرداخت که در حالت کلی اين شرايط داخل ايران است که تغيير کرده يا شرايط خارج از کشور؟ میتوان گفت هر دو!
دو نکته قابل بررسی
طی سال های اخير تبليغات مشخصی صورت گرفته و شايعات گوناگونی دهان به دهان میگردد مبنی بر تغيير و تحول در وضعيت اجتماعی داخل کشور. از اين قبيل که سختگيریهای گشته جای خود را به نوعی تعادل دادهاند و دولت تمايلی به تداوم فشارهای بيهوده روی زندگی خصوصی مردم ندارد، و با محدود شدن دامنه قدرت در مراجع مشخص، امنيت اجتماعی و اقتصادی آرام آرام جای خود را در جامعه باز می کند. در اين رابطه، در ابتدای اين دوران، انتشار نشريات متعدد فرهنگی _ هنری، ساخته شدن فيلمها و به روی صحنه رفتن نمايشها يا بازگشايی نمايشگاههای هنریای که صرفاً به تبليغ سياستهای حاکم نمیپردازند، و در مقاطع نزديکتر، نوعی آزادی نيمبند و «خودی» برای فعاليتهای انتشاراتی (که ديگر وضعيت بهنجاری ندارد)، نتايج انتخابات و تغيير تناسب قوا در جناحبنديهای حاکميت، تأثير بسزايی داشته است. تبليغات مسئولين دولتی و مذهبی ايران نيز در اين باره موثر بوده است. آنها مهاجران را به بازگشت ترغيب میکنند و پيشنهاد میکنند که خود آمده و به آزمايش تغييرات ادعايی بپردازند. گذشته از تبليغات و شايعات، تغييرات عملی و واقعی نيز در اين باره به چشم میخورد. مدتهاست که برخورد مسئولين سفارتخانه ها تغيير کرده است. بسياری از ايرانيانی که سالها در خارج از کشور زندگی کردهاند، قادر به مسافرت به ايران و بازگشت شدهاند. خود همين امکان رفت و آمد، مساله مهمی است که هراس يک عده را از دست و پا بسته ماندن در داخل يا خارج، تبديل به نيازشان به امتحان و ايجاد تغيير در نحوه زندگیشان میکند.
شق ديگر قضيه، تغيير در شرايط اجتماعی در خارج از کشور است. سختتر شدن اوضاع اقتصادی و در کنار آن سختگيری نسبت به پناهندگان و خارجیها در کشورهای ميزبان، فاصله افتادن ميان نسلهای مختلف در خانوادهها، بزرگ شدن کودکان و تأثير پذيری آنها از محيط و فرهنگ نامأنوس برای والدين، فروکش کردن هيجانات سياسی برای هواداران نيروهای مختلف سياسی، و در يک کلام، اشکال در تطابق و بیبرنامگی، روحيه مهاجران را تضعيف میکنند. محيط خارج از کشور ديگر برای آنها حکم بهشت را نداشته بلکه از آنجا که بخشی از آنان قادر به تحمل و جذب آن نبودهاند روز بروز بيشتر حکم دوزخ را میيابد. غربت آزارشان میدهد و تحمل فشارهای مادی و معنوی آن را ندارند. بخش عمده آنان دارای پيوندها و وابستگيهای بسيار عميق با فرهنگ و سنن و وضع اجتماعی داخليند و اين پيوندها، برخی را حتی با وجود موفقيت در زندگيشان در مهاجرت، چه از نظر تحصيلی و چه از نظر شغلی يا وضعيت اقامتی، چنان جذب میکند که به اين نتيجه میرسند که میتوانند يا بايد از همه آنچه با تلاش بدست آوردهاند بگذرند و بازگردند.
بخش اصلی اين عده را کسانی تشکيل میدهند که دارای مشکلات عديدهای در مهاجرت هستند. مشکلات مادی، اجتماعی، عقب ماندگی در آموختن زبان و تحصيل يا وضعيت شغلی و در کنار و ورای همه اينها اختلافات فرهنگی و اخلاقی، يعنی بطور کلی جا نيفتادن در محيط، آنها را به جايی سوق میدهد که به آغوش همان گهوارهای که به آن عادت داشتهاند پناه برند، هر چند ناهموار و نامطمئن باشد. در عين حال، بخش ديگری نيز هست که ضمن موفقيت در کار و زندگی(عمدتأ کسب و وضع مالی) تداوم زندگی در محيط ايران را نيز برای خود مناسب و جذاب میيابد.
اپوزيسيون و بازگشت مهاجرين
نيروهای سياسی مخالف حکومت جمهوری اسلامی ايران، به صورت ديگری با اين مسئله برخورد میکنند. بخشی از آنها از دريچه تمايلات سياسی و عقيدتی خود، ماجرا را به صورت امکان استحاله رژيم، و بازگشت مهاجران را در جهت امکان تثبيت دموکراسی و آزادی فعاليت های فرهنگی اجتماعی و احياناً سياسی میبينند. تا همين چند سال قبل، بازگشت ايرانی به ميهنش از جانب اپوزيسيون صرفاً به شکل منفی آن ارزيابی میشد:
يا «سرمايهدار فراری به مأمنش باز میگردد تا به غارت ادامه دهد» يا «طرف با رژيم زد و بند دارد» يا «بريده و تسليم شده و منفعل و…». در اين پيوند، حتی اعلام آمادگی فيلمساز و نويسنده معروف تبعيدی، رضا علامه زاده، برای سفر به ايران با يک گروه فيلمساز هلندی برای ساختن فيلمی از زندگی احمد شاملو، با هياهوی مخالفت آميز گروهی از مخالفين و بخشی از اپوزيسيون مواجه شد.
در عين حال، همانطور که در بالا نيز اشاره شد، بخش ديگری از اپوزيسيون، به درجات مختلف به ايران را طلب میکند و میکوشد رژيم جمهوری اسلامی ايران را تحت فشار بگذارد تا راه را برای بازگشت باز کند، و در همين حال، دست به افشاگری هايی نيز در جهت اثبات واقعيت نداشتن تبليغات و ادعا های سردمداران حکومت فعلی ايران در اين رابطه میزند. اين بخش میطلبد که تبليغات و ادعاها به واقعيت بدل شود و امکانات مساعدی برای زندگی آزاد شخصی و اجتماعی برای آحاد مردم فراهم گردد.
در داخل و از طرف جناح بندی های مختلف در حکومت رسمی ايران نيز انسجام و همسويی در ارتباط با بازگشت مهاجران وجود ندارد. در مقابل شعارهايی که تمايل جناحی از رژيم به بازگشت صاحبان امکانات مالی و نيز متخصصين و غيره را بيان میکند و در واقع وعده ثبات سياسی _ اقتصادی و امنيت قضايی و مدنی به آنها میدهد، جناحی ديگر بازگشت مهاجرين را تحت عنوان برگشت سرمايهداران زالوصفت و فراری های فاسد و غربزده و… محکوم میکند. اگر جناح نخست مهاجرين را به آزمايش تغييرات ادعايی دعوت میکند، جناح دوم آنها را به پذيرش بیقيد و شرط شرايط داخل ميهن فرا میخواند و البته در اين زمينه هم ابراز شک میکند. طی همين چند روز گذشته، روزنامه جمهوری اسلامی در مقالهای بازگشت «مفسدهجويان» را محکوم کرد و از قول مهدی کروبی رئيس مجلس، نخست با «عفو عمومی و لغو گزينش» مخالفت شد، و سپس وی مخالفت خود با «عفو عمومی» را تکذيب کرد. شرايط واقعی کدامست؟
در واقع، اگر چه در وجود برخی تغيير و تحولات در زمينههای اجتماعی و سياسی در داخل ايران نمیتوان شک کرد، اما جامعه همچنان سرشار از تنش بوده و هرج و مرج، عدم توجه به قوانين موجود و تعدد مراجع قدرت از مشخصههای وضعيت فعلی بشمار میرود. و اما نکته ديگری هست که به اعتقاد نگارنده از اهميتی جدی برخوردار است:
خروج مهاجرين از ايران، چقدر آرمانی بوده است و چقدر بالاجبار، و بازگشتن به ميهن چقدر آرمانی است و تا چه حد بالاجبار؟ مقصود از «آرمانی» بودن مهاجرت يا بازگشتن، هدفمند بودن و با برنامه بودن آنست. بسياری از مهاجرين با اميدها و آرزوهايی راه خروج از ميهن را گزيدهاند و در راه رسيدن به هدفهايی تلاش کردهاند و میکنند. برای برخی نيز، تنها مسئله گريز مطرح بوده و چارهای جز اين پيش روی خود نداشتهاند. در بازگشت نيز همين مسئله عمده است. عدهای با اميدها و آرزوهايی راه وطن در پيش میگيرند و عدهای نيز چارهای جز بازگشت نمیيابند. مهاجرت و بازگشت از آن میتوانست و میتواند به امکان بهروزتر زيستن انسانها، تبادل فرهنگی و محلی برای آموختن يا به کار گرفتن آموختهها بدل گردد. اما با کمال تأسف بايد اذعان کرد که هنوز نکات منفی اين مسئله بر نکات مثبت آن میچربد. با خروج جوانان، تحصيلکردگان، متخصصين، هنرمندان و اديبان و نيز سرمايههای ملی، بخشی از فرهنگ ما مهاجرت کرده است و بخاطر فقدان «فرهنگ مهاجرت» قادر به گرفتن بهترين بهره از آن نبودهايم.