انجمن نويسندگان، نويسندگان انجمنی!

بيش از يک‌سال پيش* بالاخره در پی چندين نشست متوالی، انجمن نويسندگان ايرانی در کانادا، در شهر تورنتو اعلام موجوديت کرد. نشست‌های اول و دوم به بحث پيرامون ضرورت يا عدم ضرورت و چگونگی‌ی ساختار و عملکرد اين انجمن اختصاص يافت و سپس هيأتی مأمور تهيه‌ی پيش‌نويس آئين‌نامه و اساسنامه‌ی انجمن شد و نخستين مجمع‌عمومی، هيأت دبيران موقت را برگزيد تا به سر و سامان دادن امورثبتی و اداری پرداخته و تغييرات لازم را در آئين‌نامه و اساسنامه داده و کنگره‌ی اول انجمن را دعوت کنند. انجام اين امور قريب شش‌ماه به‌طول انجاميد و کنگره‌ی اول نيز به امور محوله پرداخت و هيأت دبيران يکساله‌ی انجمن را انتخاب کرد. اينک به موعد برگزاری‌ی دومين کنگره، چند هفته‌ای بيش باقی نمانده‌است و به‌نظر می‌رسد نگاهی به ماهيت، علت وجودی و عملکرد يک‌ساله‌ی گذشته خالی از فايده نباشد.

 بيش از پانزده‌ سال از آغاز دور اخير مهاجرت ايرانيان به خارج از ميهن می‌گذرد. در ميان مهاجرين بخش بزرگی از نويسندگان، شاعران، محققين، مترجمين و روزنامه‌نگاران وجود دارند که نمی‌توانند و نبايد از حرفه، هنر، استعداد و دانش خود دور بمانند و آنرا انتقال ندهند. بسيارند کسانی که تلاش می‌ورزند تا پيوندها و ارتباطات لازم را ميان فرهنگ وادب ايران و ديگر نقاط جهان برقرار کنند و بسيارند نو‌آموزان مشتاقی که فضائی برای نشر و تبادل تجربيات خود می‌جويند. اينان در گوشه گوشه‌ی خاک پراکنده‌اند و اغلب از امکانات اندکی برای اداره‌ی زندگی‌ی خود برخوردارند. بخش بزرگی از آنان اجبارأ به مشاغل غير تخصصی و اتفاقی روی آورده‌اند. نهاد بخصوصی که از حقوق صنفی و نشر آراء آنان حمايت به‌عمل آورد وجود ندارد و دسته‌بندی‌های عقيدتی يا سليقه‌ای نيز آنان را از هم دور نگه‌می‌دارد. زندگی‌ی پر فشار مهاجرت و مسائل روزمرّه، وقت و انرژی‌ی لازم برای پرداختن به مسائل ادبی-فرهنگی و فلسفی باقی نمی‌گذارد و طرح اين قبيل مسائل به سختی مخاطبان خود را می‌يابد. درچنين شرايطی، بديهی است که اهل قلم، در هرکجا که باشند در جهت راه‌يابی برای تبادل تجربيات و هماهنگی‌ی فعاليت‌های فرهنگی يا آکادميک خود بکوشند و در هر حد از توانائی و شکوفائی که باشند، خود را نيازمند تشکل بر حول محوری بيابند که بتواند پاسخ‌گوی نياز‌ها‌شان باشد. نياز‌هائی که در ارتباط مستقيم با نياز‌های فرهنگی‌ی جامعه نيز هست. پس طبيعی است که نويسندگان ساکن يک ديار به اين نتيجه برسند که متمايل به فعاليت مشترکی هستند، برای رسيدن به هدف يا اهدافی معين. اين اهداف چه‌ می‌توانند باشند؟

نگاهی به شرح اهداف مندرج در اساسنامه‌ی انجمن بياندازيم:

* ۱- دفاع از آزادی‌ی انديشه، عقيده و بيان

* ۲- دفاع بی‌قيد و شرط از حقوق نويسندگانی که بخاطر بيان آراء و عقايدشان مورد آزار، محدوديت، شکنجه و حبس قرار گرفته اند و تلاش برای آزادی‌ی نويسندگان دربند.

* ۳- مبارزه با سانسور و تلاش برای فراهم کردن زمينه‌های مناسب برای اجتناب از خود‌سانسوری

* ۴- کوشش در جهت اتحاد نويسندگان برای پيشبرد اهداف مشترک

* ۵- تلاش برای ايجاد ارتباط متقابل از طزيق گرد‌هم‌آئی، تبادل اطلاعات و انتقال تجربيات بين اعضای انجمن و برقراری‌ی رابطه با نويسندگان و نهاد‌های مربوطه در کانادا و ديگر نقاط دنيا

* ۶- ايجاد ارتباط با ناشران و سازمان‌های پشتيبان نويسندگان برای نشر آثار اعضاء به زبان‌های رايج در ايران و کانادا

* ۷- استفاده از رسانه‌های گروهی برای رسيدن به اهداف انجمن

* ۸- انتشار بولتن خبری و ديگر نشريه‌های دوره‌ای

* ۹- کوشش در جذب کمک‌های مادی و معنوی برای عملی کردن هدف‌های انجمن

( اساسنامه‌ی انجمن نويسندگان ايرانی در کانادا- شهروند- شماره‌ی ۱۷۶

در کنگره‌ی نخست، وقت و انرژی! لازم برای پرداختن موشکافانه به ترکيب و اجزای اصول فوق در دست نبود. اما اينک می‌توان به ارزيابی‌ی آنها پرداخت و نگارنده نيز خواهد کوشيد تا به ارائه‌ی نوعی ارزيابی‌ی اجمالی از ديدگاه خود بپردازد.

بنظر می‌رسد چند بند از بندهای فوق،( به‌ويژه چهار بند آخر) به‌طور کلی بايد از دايره‌ی » اهداف» بيرون آمده و تحت عنوان » وظايف يا راه‌های رسيدن به اهداف» از آنها نام برده شود. از اين گذشته، اولويت در تنظيم اصول فوق بر مبنای واقعيات رعايت نشده‌است . چرا بايد انجمنی متشکل از نويسندگان ايرانی در کانادا، نخستين اهداف خود را دفاع از آزادی انديشه و بيان و دفاع از نويسندگان دربند بداند و سه اصل برای رسيدن به اين اهداف تنظيم کند؟ در اين بندها، و نه در هيچ جای ديگری از اساسنامه و آئين نامه تصريح نشده‌است که اين انجمن نگرانی‌ی جدی‌ی خود را، وجود سانسور و فشار دولتی بر نويسندگان در » ايران» يا ديگر کشورهای جهان به‌شمار می‌آورد و اين تشکل در کانادا خود را موظف به پرداختن به اين مسائل می‌داند. توجه به چنين اصولی برای نويسندگان ساکن ايران يا کشورهائی با شرايط مشابه امری طبيعی و ضروری است. اما در اين مورد خاص، حتی اگر در اساسنامه نيز چنين نظری تصريح می‌شد، به نظر نگارنده جز ناديده‌گرفتن اولويت‌ها در زندگی و فعاليت اهل قلم در اين سوی خاک نتيجه و مفهومی نداشت. مدت‌ها پيش، دوست گرامی‌ام سعيد هنرمند ديدگاه خود را درباره‌ی هدف چنين تشکلی در يک جمله بدينسان تعريف کرد: (نقل به‌معنی)

«هدف، می‌تواند‌عبارت باشد از به رسميت شناساندن شغل نويسندگی» حال اگر در ايران باشی، برای به رسميت شناساندن اين شغل، بايد در عين پيش بردن يک مبارزه‌ی فرهنگی، در راه برچيدن سانسور و فشار مبارزه کنی، و البته هر موقعيت و مکان ديگری مقتضيات ويژه‌ی خود را داراست و وسايل و نحوه‌ی رسيدن به اين هدف را طلب می‌کند.

البته توجه به مشکلات نويسندگان تحت فشار در ايران و جهان لازم است. اما مشکل نويسندگان ايرانی در کانادا چيست؟ انجمن متشکل از اينان چگونه می‌خواهد به نيازهای خود و جامعه پاسخ گويد؟ در يک کلام، چگونه می‌خواهد و می‌تواند در راه » به رسميت شناساندن شغل و موقعيت اجتماعی-فرهنگی‌ی نويسندگی» کوشش کند؟ چرا نبايد مثلأ اصل پنجم از اصول بالا اولويت لازم را بيابد؟

 همين‌جا می‌توان ذکر کرد که به‌نظر می‌رسد مرز بين يک انجمن و تشکل در کانادا و ايران، و نيز مرز بين يک تشکل از نويسندگان و اهل قلم با تشکلی از مدافعان حقوق بشر مخدوش شده است. از اين گذشته، چرا و چگونه بايد انجمنی که در کشوری به وسعت کانادا تشکيل می‌شود و اساسنامه‌اش با توجه و استناد به قوانين دولتی!‌ی يک استان ( ايالت انتاريو) تنظيم شده و تنها در چارچوب اين قوانين قابل اجرا است، نام تشکل سراسری‌ی نويسندگان ايرانی در کانادا را برخود بگيرد؟ آن هم در حالی که اگر هدف يا يکی از اهداف اين انجمن هم متشکل کردن نويسندگان ايرانی در سراسر کانادا باشد، در آئين‌نامه اش هيچ بندی برای توضيح چگونگی‌ی ارتباط و يا تنظيم نحوه‌ی شرکت فعال اعضای اين انجمن که ساکن نقاط مختلف کانادا هستند پيش‌بينی نشده‌است. ايراد بعدی بر ابهام در ماهيت اين انجمن و شروطی که برای عضويت در آن ذکر شده است وارد است.

با اين همه، امروز بيش از يکسال از تشکيل انجمن نويسندگان ايرانی در کانادا می‌گذرد و کارنامه‌ی فعاليت آن در اين دوران، به هيچ‌وجه مايه‌ی سرافکندگی‌ی اعضا و فعالين‌اش نيست. دبيران انجمن در طول اين ماه‌ها تلاش زيادی برای جلب توجه و فعاليت اهل قلم در ساير نقاط کشور انجام داده‌اند. سر و سامان دادن به اوضاع اداری و مالی، ايجاد ارتباط با ديگر مراکز تشکل اهل قلم ايرانی بويژه کانون نويسدگان ايران (در تبعيد)، دعوت سخنرانان از ايران و ساير کشورها و برگزاری‌ی چندين مورد شب‌های شعر و داستان، تلاش در راه گزينش و نشر جُنگی از آثار نويسندگان و شاعران ايرانی در کانادا و به‌ويژه کنگره‌ی بزرگداشت شاملو که با نتايج مثبتِ بسيار برگزار شد و کمک به انجام سفرهای فرهنگی‌ی نويسندگان معتبر ايرانی ساکن ايران از جمله فعاليت‌های اين دوره‌ و از افتخارات انجمن است. در عين حال، اگر منصف باشيم بايد به اين نتيجه برسيم که بسياری از کارها و وظايف (‌چه بسا بنيادی) نيز بوده و هست که فعالين انجمن از پرداختن به آنها غافل مانده‌اند. بخش کوچکی از اعضاء انجمن در برنامه‌ريزی‌ها و فعاليتهای آن درگير شده‌اند و ارتباط هيأت دبيران با اعضا و جامعه چندان پی‌گيرانه نبوده‌است. نيازهای صنفی اهل قلم ايرانی در کانادا (‌‌اعم از نيازهای اطلاعاتی، ارتباطی، آموزشی و يا نشر و پخش آراء و آثار… ) چندان جدی گرفته نشده است و از همه مهم‌تر، انجمن هنوز قادر نشده است فعاليت با‌برنامه و با نتيجه‌ای برای جلب نظر نويسندگان ايرانی‌ای که هنوز با آن همکاری رسمی ندارند( در تورنتو و ديگر شهرهای کانادا) سازمان دهد.

همکاران ما در ايران، با ارزيابی‌ی روشن از مشکلات و نيازهای خود، صريح و بی مهابا بيانيه‌ی خود را صادر کردند و گفتند:

» ما نويسنده‌ايم…»

گفتند:

«… ما نويسنده‌ايم، يعنی احساس و تخيل و انديشه و تحقيق خود را به اشکال مختلف می نويسيم و منتشر می‌کنيم…»

گفتند:

» … هنگامی که مقابله با موانع نوشتن و انديشيدن از توان و امکان فردی‌ی ما فراتر می‌رود، ناچاريم به صورت جمعی – صنفی با آن روبرو شويم…»

گفتند:

» … حضور جمعی‌ی ما با هدف تشکل صنفی نويسندگان ايران متضمن استقلال فردی‌ ماست…»

آيا برای ما نيز روشن است که ماهيت و نيازها و توانائی‌هامان چيست؟

علت وجودی‌ هر انجمن صنفی، نيازها و اهداف وابستگان به صنفی است که تشکل را چاره‌ی کار خود می‌يابند. تشکل، وسيله‌ای برای رسيدن به اين اهداف و پاسخگوئی به اين نيازها‌ست. اين وسيله، نمی‌تواند و نبايد خود به هدف تبديل شود و بدين سان به ايجاد تفاوت ميان اعضاء و داوطلبين فعاليت در تشکل با ديگر اعضای آن صنف بيانجامد. انجمن نويسندگان بايد»‌انجمن نويسندگان» باقی بماند و به‌»‌نويسندگان انجمنی» بدل نشود. کار داوطلبانه‌ی ما در نهايت پاسخ‌گوی نياز‌های خود ما و در جهت اهداف صنفی است که ما نيز عضو آنيم. در عين حال، پس از گذشت ساليان دراز و از سر گذراندن فراز و فرودهای بی‌شمار، بايد وقت آن رسيده باشد که مرزبندی‌های عقيدتی و سليقه‌ای را کنار بگذاريم و گره از کلاف‌های پيچيده‌ی مسائل فرهنگی و اجتماعی‌ خود بگشائيم. به گمان نگارنده، انجمن نويسندگان نيز امروز بيش و پيش از‌ هر چيز نيازمند سعه‌ی‌صدر در برخورد با تفاوت‌های اعضای اين صنف، انجام پاره‌ای اصلاحات جدی در اساسنامه و آئين نامه، برنامه ريزی‌ روشن و بنيادی، پرهيز از صرف انرژی در فعاليت‌های مقطعی و تکراری‌ کم نتيجه و تشريفاتی و گسترش فعاليت‌های بنيادی است. چه تشکل يا ارگانی می‌تواند و بايد به مسائلی چون:

* – نياز به انتقال تجربيات ادبی در مهاجرت

* – ايجاد پل‌های ارتباط نظری باادبيات داخل

* – تشکيل محافل ادبی و نقد و بررسی

* – ايجاد ارتباط بيشتر با جامعه

* – ايجاد يک تعاونی‌ نشر و پخش

* – برگزاری‌ی جلسات و مراسم تحليلی و آموزشی و…

بپردازد؟ چه ارگان يا تشکلی می‌تواند و بايد در راه همراه و هماهنگ کردن فعاليت‌های اين » صنف » در محلی که ساکن آن هستند بپردازد و جامعه را با ارزش‌ها، توانائی‌ها و نيازهای آن آشنا سازد؟ چه‌‌ارگانی بايد اين «صنف» را به رسميت بشناسد و بشناساند؟

انجمن نويسندگان ايرانی در کانادا اگر بخواهد و بکوشد، ميتواند تجلی و تجسم فعاليت ادبی و فرهنگی‌ اعضای خود و اعضای اين صنف يا قشر در اين جامعه باشد. برای رسيدن به اين مقصود، پيش از هر چيز بايد به اين پرسش پاسخ گويد که: » چرا بايد چنين نهادی وجود داشته باشد و چرا بايد در آن فعاليت کرد؟ اين فعاليت يا موجوديت چه چيزی را برای اعضای صنف يا جامعه حل خواهد کرد، چشم اندازش چيست، چه تعريفی از نيازها و قدرتها در خود و در جامعه دارد و بالاخره، روشن کند که بود و نبودش چه تفاوتی خواهد داشت. البته عملکرد همين دوره‌ی کوتاه، پاسخ برخی از اين پرسش‌ها را باخود دارد. ولی نه جمع‌بندی شده، روشن و بی‌تناقض.

انجمن نويسندگان، بايد برای خود و ديگران روشن کند که (به قول شخصيتی در نمايش «خسيس» مولير) آيا » خوردن برای زيستن است ، يا زيستن برای خوردن؟! انجمن برای رسين به برخی اهداف است، يا انجمن داشتن و انجمنی بودن، ممکن است اندک اندک و ناخود‌آگاه به هدف بدل شود؟ اگر پاسخ اين باشد که تشکيل انجمن و دامن زدن و تن دادن به تشريفات اداری و تبليغی!‌ی مقطعی هدف اصلی نيست، آنوقت می‌توان اميد داشت که انجمن و فعالين آن با شور و صميميتی که در آنان سراغ ميرود و در ادامه‌ی فعاليتهای مثبت يک‌سال گذشته، به‌جانب افق‌های بازتر گام بردارد. با اين همه، خسته نباشيد، خسته نباشيم !

نظر شما در مورد این نوشته چیست؟

در پایین مشخصات خود را پر کنید یا برای ورود روی یکی از نمادها کلیک کنید:

نماد WordPress.com

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری WordPress.com خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

عکس فیسبوک

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Facebook خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

درحال اتصال به %s